سفارش تبلیغ
صبا ویژن
و از او پرسیدند امیر مؤمنان خود را چگونه مى‏بینى ؟ فرمود : ] چگونه بود آن که در بقایش ناپایدار است و در تندرستى‏اش بیمار ، و از آنجا که در امان است مرگ به سوى وى روان است . [نهج البلاغه]

داشتم فکر میکردم... همین جوری! به شال نیم متری مادام هلنا مثلنکه هیچ وقت خدا طولش عوض نمیشد! همیشه همان نیم متر بود و وقتی بافتنش تمام میشد، ابتدا و انتهای نخ را به هم گره میزد. همینطور که از این طرف میبافت، از آن طرف شکافته میشد تا در چرخشی ابدی تبدیل شوند به همان نیم متر.." که سر از روشویی درآوردم و یکهو بویی تمام مشامم را پر کرد که 18 سال پیش چند روزی زیر دماغم بود. بهت زده هی تند تند نفس می کشیدم که حافظه یاری کند و مطمئن شوم درست فهمیده ام. نمیدانم چطور دستهایم را شستم و زدم بیرون از احاطه ی این بوی درد و ترس. بعد از آن انگار که همچین بویی اصلن هیچوقت نبوده است. حالا هی که به خودم فشار می آورم اصلن این بو در ذهنم زنده نمی شود.حتا دقیقن یادم نیست آن وقتها کجا می شنیدمش. انگار یک لحظه آمده بود که خاکسترهای سرد شده را هم بزند و ...
حواسم نیست.. هی دستهایم را با دستمال پاک می کنم، هی نگاه میکنم به اطرافم، هی با تو حرف میزنم... همین جوری الکی!
هرچه میگذرد دورتر نمی شوم.. اصلن!
می دانی..."بزرگ میشی یادت میره"، همه اش دروغ محض است!


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط آرون شید 90/11/28:: 3:32 عصر     |     () نظر

درباره

آرون شید
در توضیح اسم وبلاگم همین بس که " آرون " به معنای " نیک "است. باشد که گفتارمان , پندارمان و کردارمان نیک باشد... (شید) در فرهنگ فارسی معین به معنای خورشید و روشنایی است. // اینم بگم که نه من همونیم که چش باز کردم تو این دنیا و نه این همون دنیاییه که من چش باز کردم توش
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها